صدور حکم ۷۴ ضربه شلاق تعزیری برای یک نویسنده

علیرضا سپاهی لائین، نویسنده و روزنامه‌نگار، در شعبه اول دادگاه کیفری شهرستان کلات با اتهام توهین به مقامات به ۷۴ ضربه شلاق تعزیری محکوم شد.

به گزارش رادیو فرهنگ، علیرضا سپاهی لائین، نویسنده و روزنامه نگار، که ۹ آذر ۱۳۹۶ به اتهام «نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی» و در پی انتشار یادداشتی مرتبط با جهل عمومی تحت عنوان «جهل، تواناتر از سیل» احضار، بازداشت و شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶ با قید وثیقه آزادشده بود، در شعبه اول دادگاه کیفری شهرستان کلات به اتهام دیگری (توهین به مقامات) به ۷۴ ضربه شلاق تعزیری محکوم شد.

علیرضا سپاهی لائین، نویسنده و روزنامه‌نگار در نوشتاری اعتراض خود را نسبت به حکم صادره اعلام می‌کند و طی نامه‌ای تحت عنوان «شلّاق، به حکم شعرِ مولانا» شرح آنچه در دادگاه کیفری شهرستان کلات گذشته است، را اینطور بیان می‌کند:

‍ شلّاق، به حکم شعرِ مولانا!

زندان رفتنم برای نوشتن یادداشتی با عنوان «جهل، تواناتر از سیل»، با حکمی که اخیرا دریافت کردم، وارد مرحله‌ای شد که ناچارم در باره‌‌اش بنویسم. چنانکه در متن حکم می‌بینید، به اتهام توهین به مقامات قضایی و مامورین، ۷۴ ضربه شلاق تعزیری، برایم تقاضا شده‌است.
به دلیل مشغله‌ها، می‌خواستم از تعقیب ماجرای بازداشت و خسارات متعددی که متحمل شدم، بگذرم. اما شاید قاضی محترم با این حکم شلاق، خواسته متقاعدم کند که از مطالبه‌ی حقوقم غفلت نکنم.
این شکایت من است از آقای ن (قاضی‌ جوانی، که از قضا، آن روز جانشین جناب بازپرس، شده بود).
اعتراضم را می‌نویسم تا دوستان شاعر و روزنامه‌نگارم (پارس و کرد) به عنوان گواه، بدانند و مدیران خانه‌ی مطبوعات و مراجع محترم قضایی هم، بخوانند:
۱- دادگاه کلات، شعبه‌ی ویژه‌ی مطبوعات ندارد و قضات عزیز دادگاه نیز، تجربه و شناخت لازم را از این حوزه ندارند. قاضی “ن”، که بنده را احضار کرده بود، ابتدا داشت برای متن دیگری، مواخذه ام می‌کرد و تا زمانی که خودم را چندباره معرفی و از لابلای پرونده، یادداشتم را پیدا و ارایه نکردم، ایشان نوشته‌ی مرا ندیده و نخوانده بود. وقتی هم متن را دید، به یک پرسش کلی درباره‌ی آن اکتفا کرد. اگر این سخن مجددا حمل بر توهین به مقامات قضایی نشود، می‌گویم که: وقتی قاضی محترم، متخصص مطبوعات و ادبیات نباشد، حتی خواندن متن ادبی هم برایش دشوار است. ای‌بسا که قاضی “ن” محترم، قادر به روخوانی صحیح شعر مولوی هم نباشد. در حالی که همین شعر، محور متنی است که کارم را به محاکمه و نهایتا استحقاق خوردن شلاق، کشانیده…
۲- متن احضاریه‌ی من به روستای زادگاهم ارسال شده بود. حال آنکه در همان دفتر قاضی، یک همشهری لاینی دارم که می‌داند قریب ۳۰ سال است ساکن مشهدم. تاخیر در دریافت احضاریه باعث تاخیر در مراجعه شد. وقتی در این باب از قاضی پرسیدم، به جای همدلی و پاسخ، گفت؛ “احضاریه را برادرت امضا کرده و تو موظف بودی سروقت اینجا باشی!”
۳- اگرچه من به‌اراده‌ی خود به دادگاه رفتم و پرسش‌های جناب قاضی را مودبانه پاسخ گفتم، ایشان به یکباره، نیم‌ساعت مانده به آخر وقت اداری، گفت: باید ۲۰ میلیون وثیقه بیاوری وگرنه بازداشتی. و در پاسخ من که پرسیدم: در این پایان وقت اداری، چطوری وثیقه جور کنم؟ بی‌تامل گفت: به من چه مربوط، جور نکنی می‌فرستمت زندان!
برخورد آن روز قاضی “ن” شکلی بود که یک لحظه فکر کردم ایشان بین یک روزنامه‌نگار و یک قاتل تحت تعقیب، فرقی قایل نیست!
چندباره گفتم: «جناب، من خودم آمده‌ام خدمتتان و از زندان هم نمی‌ترسم… ولی در پایان وقت اداری پنج‌شنبه، وثیقه را چطوری و از کجا تامین کنم؟»
و ایشان با لحنی دور از عرف و احترام، تهدیدگرانه گفت: «زیاد حرف بزنی، همین حالا بازداشتت می‌کنم.» و نهایت هم تلفنی دستور حضور مامورین را داد.
به‌یاد ندارم که از طرف کسی، با این حجم از تهدید و تفاخر، مواجه شده باشم. به‌جای من، اگر آدم کم‌حوصله‌ای می‌بود، لابد کار به درگیری فیزیکی هم می‌کشید… رفتم سمت در که بگویم تلفنم را بدهند تا تماسی بگیرم و فکری بردارم. اما آقای “ن”، خشمگینانه فریاد زد که: “حق نداری تکان بخوری”! و من باید تکان می‌خوردم. از اتاق قاضی، به دفتر منشی رفتم و گفتم لطفا بگویید تلفنم را بدهند که زنگ بزنم.
این شد؛ توهین من به مقامات و مامورین!
جالب اینکه؛ خود قاضی محترم شاکی نشده، اما در استشهاد منشیان، با مضمونی مشابه، آمده است که من به قاضی نون گفته‌ام: تو بچه‌ای…
حقیقت اینکه؛ نسبت سنی آقای “ن” با من، تقریبا
همان نسبت بچه به پدر است، ولی محال است در آن لحظات چنین گفته باشم. آشنایان می‌دانند که اصولا اهل توهین‌ نیستم… اما به برکت حکم شلاقی که آمد، نشستم و فکر کردم شاید آنچه آنجا گفتم، یادم بیاید… بعد کم کم فهمیدم که این «بچه» از کجا پیدا شده…
آنچه من گفتم این بود: « بابا، یه بچه هم می‌دونه در این وقت کم، نمیشه وثیقه جور کرد.»
و این یعنی، من بچه نیستم که ندانم، نمی‌شود!
البته حق‌شناسی منشیان ستودنی است و می‌دانم باتوجه به تبرئه‌ی من درخصوص یادداشت «جهل تواناتر از سیل»، لابد تمهیدی برای توجیه دستور قاضی برای بازداشت و زندانم، ضرورت دارد.
پس از زندان، جایی خواندم که رئیس محترم قوه‌ی قضاییه، گفته بود: باید از مطالبه‌ی وثیقه در مواقع نالازم و ناممکن خودداری شود.
این، نشان می‌دهد که خود این بزرگوار، از وجود برخی قضات جوان و همکاران زندان‌پُرکن در سیستم قضایی، مطلع و نگران است.
البته نکات مهم و ظریف دیگری هم هست که نوشتنش متن را مفصل و ملالت‌بار می‌کند. آنها را می‌گذارم برای وقتی دیگر… شاید در محضر مراجع صالحه‌ی استان. والسلام.
علیرضاسپاهی لائین – ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷

پیشتر دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان کلات نادری در استان خراسان رضوی، «علیرضا سپاهی لایین»، را احضار کرده بود.
لازم به یادآوری است آقای سپاهی لائینی در پی انتشار یادداشتی مرتبط با جهل عمومی تحت عنوان «جهل، تواناتر از سیل» از سوی دادسرا به اتهام «نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی» احضار شده بود، بعد از عدم حضور به دستور قاضی نظری، بازداشت و راهی زندان وکیل‌آباد شد.

علیرضا سپاهی لایین که سابقه‌ی چندین بار احضار، بازجویی و بازداشت را دارد، آخرین بار در روز ۸ مرداد ۱۳۹۰ به اتهام «ارتباط با احزاب کرد» توسط اداره‌ی اطلاعات مشهد بازداشت شده و پس از آزادی به قید وثیقه، در بهمن‌ماه ۱۳۹۲ در مشهد از سوی قاضی سلطانی، به ١١ ماه حبس، ۵ سال محرومیت از فعالیت فرهنگی و پرداخت جریمه‌ی نقدی محکوم شد که مدت ۸ ماه از این محکومیت را در زندان سپری کرد.
از این نویسنده و شاعر کرد تاکنون بیش از ١٠ جلد کتاب به زبان‌های کردی و فارسی به چاپ رسیدە است.

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

16 + 6 =