گام به گام با گفتمان سیاسى روز ایران از رادیو فرهنگ، برنامه این هفته بخش دوم لیبرالیسم به عنوان روش حکومت

دوستان محترم رادیو فرهنگ مهربانانه ترین درودها نثار قلب وروح مهربانتان، امروز در اولین برنامه در سال نو میلادی با ارزوی بهترین ارزوها برای شما وهموطنان عزیزمان در ایران بار دیگر با من سارا خواهید بود در برنامه گام به گام با گفتمان سیاسی روز ایران با ادامه مبحث لیبرالیسم،انتخاب موضوع با وجود اپوزوسیون های فعال در حوزه لیبرال دمکراسی بی ارتباط نمی نماید،با من باشید در دقایق پیش رو

از آن جا که تمام نظریه های لیبرال از یک میراث مشترک بهره مندند، اندیشمندان غالبا به این نتیجه میرسند که در لیبرالیسم به نوعی افکار متفاوت از یکدیگر ولی مشترک در مبانی وجود دارد که گهگاه این اختلاف نظرها بسیار هم عمیق است. موضوعات بحث نظریه پردازان و فیلسوفان لیبرال، در طول زمانهای گوناگون، فرهنگهای مختلف و قاره های متفاوت بسیار با یک دیگر فرق داشته اند. تنوع موضوعات و اندیشه ها در لیبرالیسم را میتوان از قیود متعددی که اندیشمندان و جنبشهای لیبرال به خود واژه لیبرالیسم اضافه کردهاند، دریافت؛ قیودی همچون: کلاسیک، تساوی گرا، اقتصادی، اجتماعی، دولت رفاهی، اخلاقی، انسان گرا، اخلاق گرا، کمال طلب، دموکرات و نهاد گرا که همین تعداد یاد شده نیز تنها تعداد کمی از موارد موجود میباشند. علیرغم این طیف گسترده و تفاوتها، اندیشه لیبرال در مفاهیم بنیادی خویش تمایز و تفاوت بسیار کمی دارد. در ریشه های اصلی خویش، لیبرالیسم فلسفهای است درباره معنی انسانیت و جامعه.
فیلسوف لیبرال جان گری، بنیادهای مشترک در اندیشه لیبرال را فرد گرایی، تساوی گرایی (در فرصتها) و جهان گرایی برمیشمارد. ویژگی فرد گرا بودن حاکی از تفوق اخلاقیات بر زندگی نوع بشر است و در تقابل با فشار ناشی از جمع گرایی سوسیالیستها پا به عرصه وجود گذاشت. ویژگی تساوی گرا بودن حاکی از همان فلسفه اخلاقی است که تمام افراد باید از موقعیتهای یکسان برخوردار بوده و به یک میزان –به واسطه انسان بودن- ارزشمند تلقی شوند؛ و ویژگی جهان گرا بودن تأکید میکند که تمام انواع بشر علیرغم تفاوتهای فرهنگی و منطقهای با یک دیگر برابرند. تمام این اندیشهها و تأکید بر ارزش ذاتی انسانها عموما موضوع مناقشه انگیزترین بحثها توسط اندیشمندانی چون ایمانوئل کانت که اعتقاد به پیشرفت انسان داشت قرار گرفته و میگیرند، عقایدی که توسط اندیشمندان دیگری چون روسو که اعتقاد داشت تلاش انسان در زمینه بهبود وضعیت اجتماعی خویش محکوم به شکست است، همیشه مورد حمله قرار میگرفت
سنت فلسفی لیبرال همیشه به دنبال اعتبار بخشی و توجیه چندین پروژه فکری بودهاست. مبانی اخلاقی و سیاسی لیبرالیسم بر پایه سنتهایی نظیر حقوق طبیعی و نظریه فایده گرایی بودهاست، گرچه گهگاه بعضی از لیبرالها به دنبال جذب حمایت از طرف حلقههای مذهبی و علمی نیز بودهاند. از طریق شناسایی و تشخیص چنین مبانی و سنتهایی، اندیشمندان اصول زیر را به عنوان اصول مشترک در اندیشههای لیبرال مورد شناسایی قرار دادهاند: اعتقاد به برابری و آزادی فردی، حمایت از مالکیت خصوصی و حقوق فردی، حمایت از ایده دولت محدود مبتنی بر قانون اساسی، و شناسایی اهمیت ارزشهایی چون کثرت گرایی (پلورالیسم)، شکیبایی، خود گردانی، شرافت و عزت انسانی، و رضایت
توماس هابز تلاش داشت که هدف و توجیه قدرت دولت را بعد از جنگ داخلی انگلستان تشریح کند. وی برای این کار از ایده حقوق طبیعی استفاده کرد و با توسل به مفهوم قرارداد اجتماعی نتیجه گرفت که نظام پادشاهی نظام ایدهآل و تنها نظام مطلوب برای جامعه است. جان لاک وقتی که نظریه هابز از قرارداد اجتماعی و حقوق طبیعی را بر میگرفت، بحث کرد که وقتی پادشاه یک فرد ظالم و مستبد میشود، خود موجب نقض قرارداد اجتماعی شده که باعث به مخاطره افتادن زندگی، آزادی و مالکیت شهروندان به عنوان حق طبیعی ایشان میشود. وی نتیجه میگیرد که مردم حق دارند که علیه فرد مستبد و ظالم قیام کرده و او را به زیر کشند. لاک با قراردادن زندگی، آزادی و مالکیت به عنوان ارزشهای اساسی و مافوق قانون و قدرت حکومت، لیبرالیسم را بر پایه نظریه قرارداد اجتماعی تعریف میکند. در نظر اولین اندیشمندان دوره روشنگری، پاسداشت حقوق اساسی زندگی –مهمترین در بین آنان آزادی و مالکیت خصوصی- نیازمند شکلدهی حاکمیتی است که بتواند نظام قضایی فراگیری داشته باشد
لیبرالها بحث میکنند که انسانها در ذات خود از غرایز خود پی روی کرده و به دنبال پیگیری منافع خویش هستند و تنها راه جلوگیری از این طبیعت خطرناک
و رهایی از آن این است که قدرتی مشترک در بین افراد و مافوق تمام ایشان را شکل داد که قادر باشد به شیوهای اجباری و با ضمانت اجرایی میان این
کشمکشها و برخورد منافع و غرایز مردم داوری کند. این قدرت میتواند در چهارچوب یک جامعه مدنی شکل گیرد که به افراد اجازه میدهد داوطلبانه به
انعقاد قرارداد اجتماعی با قدرت حاکم دست زده، سرنوشت خود را تعیین کرده و حقوق طبیعی خویش به دولتی که خود انتخاب کردهاند منتقل کنند تا بتواند از زندگی، آزادی و مالکیت ایشان محافظت کند. این لیبرالهای مقدم اغلب درباره مطلوب و مناسبترین شکل حکومت با یکدیگر موافق و هم رأی نیستند اما همگی در این عقیده با هم مشترک اند که آزادی یک حق طبیعی است و هر گونه محدود کردن آن نیاز به یک توجیه قوی دارد. لیبرالها عموما به دولت محدود معتقدند، گرچه بعضی از فلاسفه لیبرال آشکارا کلیت دولت را مورد تقبیح قرار میدهند، کما این که توماس پین در این زمینه مینویسد: دولت حتی در بهترین وضعیت خویش یک شر لازم است.
به عنوان بخشی از پروژه محدود کردن قدرت دولت، نظریه پردازان متعدد لیبرال همچون جیمز مدیسون و بارون دو مونتسکیو از ایده تفکیک قوا دفاع میکنند، نظامی که طراحی شده تا قدرتهای حکومت را بهطور مساوی در بخشهای اجرایی، قانونگذاری و قضایی توزیع کند. دولتها باید بفهمند که لیبرالها از این ایده دفای میکنند که شهروندان حق دارند به تمام طریقههای ممکن، حتی خشونت و انقلاب اگر نیاز شد، علیه دولت نا مطلوب، از نظر خودشان، قیام کرده و آن را به زیر کشند. لیبرالهای معاصر به شدت تحت تأثیر لیبرالیسم اجتماعی بوده و هنوز شدیدا از دولت محدود مبتنی بر قانون اساسی حمایت میکنند، در حالی که از طرف دیگر مدافع خدمات دولت و محلی برای تضمین حقوق برابر افراد هستند. لیبرالهای مدرن ادعا میکنند که تضمینهای رسمی و تشریفاتی برای حقوق افراد، وقتی که ایشان توان استفاده از آنها را نداشته باشند، بیمعنی است و بنابراین قائل به نقش بیشتر دولت در زمینه اداره امور اقتصادی میباشند
لیبرالهای مقدم هم چنین زمینه جدایی کلیسا از دولت و دین از سیاست را نیز فراهم آوردند. لیبرالها هم چون پیشگامان خویش در دوران روشنگری معتقدند که هر گونه نظم اجتماعی و سیاسی ناشی از رفتارها و اعمال انسانی است نه ناشی از یک اراده الهی. بسیاری از لیبرالها آشکارا با عقاید دینی و مذهبی دشمنی میورزیدند، اما بیشتر مخالفت ایشان با دخالت دین در امور سیاسی حول این بحث بود که ایمان به خودی خود میتواند کامیابی را برای افراد به ارمغان آورد و نیازی به حمایت یا اداره توسط دولت ندارد فرای تبیین نقشی مشخص برای دولت در یک جامعه مدرن، لیبرالها تأکید شدیدی بر معنا و طبیعت مهمترین اصل در فلسفه لیبرال دارند: آزادی. از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم، لیبرالها از آدام اسمیت گرفته تا جان استورات میل آزادی را به معنای فقدان دخالت دولت یا هر فرد دیگری در نظر میگیرند و ادعا میکنند هر شخص باید این آزادی را داشته باشد که بتواند ظرفیتها و تواناییهای منحصربهفرد خویش را بدون این که مورد تعرض دیگران قرار بگیرد، پرورش و توسعه دهد. کتاب درباره آزادی میل (۱۸۵۹)، یکی از متون کلاسیک در زمینه فلسفه لیبرال، مقرر میدارد که: تنها آزادی که شایسته این نام است این است که منافع و خواستهای خویش را به شیوه دلخواه و منحصربهفردمان پیگیری کنیم. حمایت ازسرمایه داری بازار آزاد نیز همیشه با این آزادی همراه بودهاست. فردریش هایک در کتاب خود، راه بردگی (۱۹۴۴) بحث میکند که اتکا به بازار آزاد از تمامیت خواهی دولت جلوگیری میکند
به هر رو در اوایل قرن نوزدهم مفهوم جدیدی از آزادی به عرصه فکری لیبرال وارد شد. این گونه جدید از آزادی با نام آزادی مثبت شناخته میشود که برای تمایز از آزادی که قبل از آن وجود داشت و آزادی منفی خوانده میشد، به وجود آمد. این آزادی اولین بار توسط فیلسوف بریتانیایی، توماس هیل گرین شرح و بسط داده شد. گرین این نظریه که انسانها فقط توسط منافع خویش به انجام کارها دست میزنند را رد کرد و به جای آن بر پیچیدگی شرایط که در تکامل شخصیت در اولین قدمهایی که وی برای آینده لیبرالیسم اخلاقی ما نقش دارند، تأکید کرد
بر خلاف لیبرالهای پیشین که جامعه را به عنوان یک محیط آکنده از افراد خودخواه میدانستند، گرین جامعه را به عنوان یک کل سازمان یافته میدید که در آن هر فرد وظیفهای برای پیشرفت و توسعه خیر عام در آن جامعه دارد. نظریات وی به سرعت گسترش یافت و توسط دیگر اندیشمندان نظیر ال تی هابهاوس و جان هابسون توسعه یافت. در اندک سالهایی بعد، سوشیال لیبرالیسم تبدیل به برنامه سیاسی و اجتماعی اساسی حزب لیبرال بریتانیا شد و در قرن بیستم هم .سیطره بیشتری را در جهان از آن خود کرد
در قرن بیست و یکم بحث از ظهور نئولیبرالیسم شد که بر محور آزادی بدون زمان استوار است، که قصدش این است تا تمام آزادیهای مثبت و منفی را به نسلهای آینده از طریق کارهایی که امروز انجام میشوند، توسعه دهد. علاوه بر اعمال و پیادهسازی آزادیهای مثبت، منفی و بدون زمان، لیبرالها سعی در درک رابطه مناسب و صحیح میان آزادی و دموکراسی داشتهاند. کما این که ایشان تلاش بسیاری برای توسعه حق رأی در میان تعداد شهروندان بیشتری داشتند. از طرف دیگر لیبرالها به طور روزافزونی به درک این نکته این رسیدند که اگر مردم رها شوند تا خودشان هر گونه که مایل اند به تصمیمگیریها دموکراتیک دست بزنند نهایتا منجر به استبداد اکثریت بر اقلیت میشود، مفهومی که در رساله در باب آزادی میل و کتاب تحلیل دموکراسی در آمریکا (۱۸۵۳) الکسی دو توکویل به خوبی مورد بحث و شرح واقع شدهاست. برای پاسخ دادن به این مسئله، لیبرالها خواستار ایجاد یک حفاظت مناسب و یک ضمانت کارآمد در دموکراسی شدند که از طریق آن هیچ اکثریتی نتواند حقوق هیچ اقلیتی را پایمال کند
به پایان مبحث مهم لیبرالیسم رسیدیم پیرامون نظریه لیبرالیسم بسیاری از روشنفکران داخل وخارج تفسیر ها وتحلیل های متفاوت وبعضا پارادوکسیکالی ارائه داده اند که ایا ایران می تواند از این الگوی ازمایش شده به عنوان سیستم فکری وفلسفه مسلط اجتماعی در اداره کشور بهره ببرد…. بی تردید ضروزت شناسایی الگو مهم می نماید لیک می بایست با توجه به تاریخ فرهنگ وامایش سرزمین انتخاب شیوه حکومت انجام پذیرد وبی تردید ملت های اگاه وخرد ورزی که تمرین اندیشه ورزی در تاریخ وسیاست وادبیات ملت خویش را داشته باشند می توانند در عرصه مشارکت های سیاسی خردمندانه عمل کنند نقش ملت ها در تعیین حاکمان کمتر از خود حاکمان نیست یک اشتباه تاریخی در انقلاب بهمن ۵۷ ملت وتاریخ کهن هزاران ساله ایران را ۴۰ سال به عقب راند ودیگر جای اشتباه وتکرار خطر نیست در این میان برنامه گام به گام با گفتمان سیاسی ایران می کوشد حداقل اطلاعات را در خصوص روشنگری های تاریخی سیاسی واجتماعی به مردم فهیم ایران
ارائه کند برنامه ما را به دوستان وعلاقمندان حوزه سیاست واجتماع وتاریخ معرفی کنید
درآغوش خرد واگاهی
.

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

هفت − 1 =