نقدی بر اندیشه انحصار طلبی از دیدگاه توماس هابز

محمد زمانی

نقدی بر اندیشه انحصار طلبی از دیدگاه توماس هابز به قلم محمد زمانی

آنچه که در عصر امروز برای تداوم دمکراسی در هر جامعه ایی اهمیت دارد، به چالش کشیدن انحصار طلبی است .اساسا فرایند دمکراسی نقش مردم را برجسته مینماید و در اصل حکومت مردم بر مردم با مردم را به عنوان یک پیش شرط میپذیرد .اگر بخواهیم در آینده ایران دمکراسی را شالوده اصلی قرار دهیم، میبایست با شناخت  جامعه از دید جامعه شناسی به دنبال راهکار و ارائه دیدگاه های جدید بود .در اصل بدون شناخت یک جامعه نمیتوان نسخه ایی از نوع انحصار طلبی و هژمونی را تحمیل نمود .در اصل واژه ی «هژمونی» به معنای «سلطه طلبی» از واژه یونانی egemonia ، که از ریشه «egemon» به معنای «رهبر – حاکم» مشتق شده و اغلب درباره ی «دولتی به غیر از دولت خودی» به کار میرود. از قرن نوزدهم به بعد واژه ی  هژمونی (سلطه طلبی) اغلب در اشاره به «تسلط سیاسی اعمال شده از سوی یک دولت بر دیگری» به کار گرفته شده است. در نتیجه این تفکر نمیتواند راهکاری برای دمکراسی در ایران ترسیم نماید .در ادامه این مطلب نقدی بر اندیشه انحصار طلبی از دیدگاه توماس هابز خواهم داشت .
جامعه دولت را میسازد
تفکر توماس هابز، نقدی بر اندیشه انحصارطلبی در قدرت است و همچنین به نقش بازدارنده دولت که همان جامعه میباشد، نگاهی مثبت دارد .ایشان اعتقاد داشتند ، که در اصل این جامعه است که دولت را میسازد و اراده دولت چیزی جز اراده عمومی نیست .
در این دوران تمرکز بر خشونت و در غالب جنگ است .پدیده ایی که ان را طبیعی میدانستند و مورد انتقاد قرار نمیگرفت .توماس هابز در مقابل این اندیشه سنتی که اعتقاد داشتند ،انسان همین است با نگرشی دیگر ابراز مینماید; که شاید طبیعی باشد اما انسانی نیست . اصولا هابز که شاهد نابسامانی ها در انگلستان و جنگهای داخلی این کشور، از جمله مذهبیون پروتستان که خواستار حذف کاتولیکها بودند و پارلمان از یکسو، و نیروهای پادشاه (چارل اول) از سوی دیگربود، انها را طبیعی نمیدانست و دنبال چرایی و راهکاری در این زمینه بود .
جنگهای ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸که به جنگهای سی ساله معروف میباشد ،یک نوع قدرت طلبی و مزدور پروی را نمایان مینماید و اساسا برای طرف های درگیر تفاوتی حاصل نمیشود ،که این مزدوران در خدمت کاتولیک ها هستند یا پروتستان ها ونمونه دیگر عملکرد الیور کرامول است ،که اعلام جمهوری مینماید و به نوعی شاه کشی اغاز میگردد . در سال ۱۶۴۹ چارلز اول گردن زده میشود و تقابل پارلمان با پادشاهی خواهان است، مجلس منحل میشود و سه کنسول و سه اسقف و سی نماینده پارلمان که همه از طرف کرامول انتخاب شده بودند ،همه امور را در دست میگیرند .موضوعی که شباهت فراوان در این دوران وجود دارد ،یک نوع کسب قدرت سیاسی از طریق جنگ، اعمال زور ، ترور و خشونت است .چنین وقایعی توماس هابز را به فکر فرو میبرد و ان را طبیعی نمیبیند .هابز معتقد است; ان چیزی که طبیعی شمرده میشود ،باید کنترل و مهار شود و به یک نظم در اورده شود و به سامان برسد .ان چه هابز از ان دفاع مینماید ،انسان شناسی و وجود شناسی است و در اصل با مشاهده نابسامانی های دوران خود از مهار قدرت صحبت مینماید و معتقد است ; تعادل قدرت امنیت ایجاد مینماید ،چرا که سرشت ادمی و طبیعت انسان در خودخواهی است .
قرارداد اجتماعی
نظریه دیگر هابز قرارداد اجتماعی‌ و سیاست‌ در باب‌ تبیین‌ منشای دولت‌ است‌. این‌ نظریه‌ مدعی‌ است‌ که‌ در ابتدا بشر در وضع‌ طبیعی‌ به‌سر می‌برد و اهمیت چندانی به نقش دولت که همان جامعه است نمی دادند. در وضع‌ طبیعی،‌ اجتماع‌ آدمیان‌ فاقد یک‌ قدرت‌ مرکزی‌ و مکانیزم اجرایی بود که‌ وظیفۀ تعیین‌ و اجرای‌ قوانین‌ را برعهده‌ داشته‌ باشد. از آن‌جا که‌ هیچ نوع‌ قانون‌ وضع‌شده‌یی‌ که‌ مورد پذیرش‌ همگان‌ باشد، وجود نداشت‌، تنها ملاک‌ رفتار بشر «قانون‌ طبیعی‌« بود. بنابراین‌ هر انسانی‌ قانون‌ خاص‌ خود را داشت‌. مطابق‌ این‌ نظریه‌، انسان‌ در نهایت‌ تصمیم‌ گرفت‌ از وضع‌ طبیعی‌ خارج‌ شود و بر پایۀ‌ یک‌ قرارداد اجتماعی‌ به‌ تأسیس‌ دولت‌ مبادرت‌ ورزد.
اگرچه‌ هابز قدرت‌ اندیشیدن‌ انسان‌ را از حیوان‌ متمایز می‌سازد، ولی‌ از نظر او عقل‌ در آدمی‌ دارای‌ نقش‌ انفعالی‌ است‌ و آن‌چه‌ در وجود انسان‌ نقش‌ فعال‌ را برعهده‌ دارد، غرایز و امیال‌ اوست‌.در نتیجه هابز قراداد اجتماعی را به عنوان یک روش قلمداد مینماید و اعتقاد دارد که انسان را از طریق قانون و ایجاد دولت باید کنترل نمود و نگذاشت قدرت از حالت طبیعی خود خارج شود .
انسان گرگ انسان است
نکته ایی که در مباحث هابز مطرح میباشد; دریدگی انسان است و وضعیت‌ «جنگ‌ همه‌ با همه‌ است‌ و در آن‌ «انسان‌ گرگ انسان‌ است‌.» و در اصل نظریه هابز، نیاز به‌ امنیت‌ و قرادادهای اجتماعی ،کمکی است به انسان‌ها تا از اقتدار شخصیِ‌ خویش‌ چشم‌ بپوشند و آن‌ را به‌ یک‌ منبع‌ مورد توافق‌ واگذار کنند.
انسان‌ در وضع‌ طبیعی، آن‌چنان‌ که‌ هابز توصیف‌ می‌کند، درشرایطی‌ پیش‌ از اجتماعی‌ شدن‌ زندگی‌ می‌کرد و با تأسیس‌ دولت‌ از این‌ وضع‌ خارج‌ شد. هابز معتقد است که به منظور استقرار جامعه ای انسانی بر مبنای امنیتی پایدار، وجود یک قوه قانونگذاری مطلق و قراردادی، در دست یک فرمانروای واحد ضرورت دارد، در نتیجه جامعه نقش تعیین کننده ایی ,در تعیین سرنوشت خود از طریق اجرای قانون توسط دولت دارد .هر چند که این قوانین در عصر جدید میباست زمینی و کنترل شده از طرف مردم باشد .مهمترین اصول خارج شدن از وضعیت طبیعی قانون گرایی و اجرای قانون و جلوگیری از قدرت طلبی و انحصار طلبی با نظارت و حضور مردم در عرصه های مختلف است .

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

9 + سه =