از ساختار شکنی تا انقلاب، نوشته اى از سهیل عربى و آرش صادقى زندانیان سیاسى از زندان رجایی شهر

انقلاب در جامعه ای که در آن آرزوهای بزرگ وجود ندارد و تکامل انتظارات و مطالبات رخ نمیدهد؛هرگز به وقوع نخواهد پیوست،انقلاب آنگاه رخ میدهد که اختلاف بین ارزشهای تحمیل شده توسط حاکمیت،سنت،یا مذهب با واقعیت های حیات اجتماعی،علت اصلی مخالفت توده ای با یک رژیم و تحقق یک انقلاب است.
آرزوی بزرگ ما ساخت جهانی بدون زندان و چوبه های دار است،جهانی بدون حکومتهای مستبد و ستمگر،جهانی بدون تبعیض و تضاد طبقاتی…
بنابراین نسل ما که از سوختن و تحمل زجرهای همیشگی به جان آماده و دیگر نمی خواهد نسل سوخته باشد و راه آزادی را می پیماید،همین امروز باید سنت فراهم آوردن نوشدارو پس از مرگ سهراب را به زباله دان تاریخ اندازد و این بار به جای سوگواری و آوخ گفتن،آزادی خواهان همرزمش را از زنده به گور شدن در این قفسها رها کند،و سیامک مقیمی ها را به زندگی باز گرداند.
۲۵ سال دارد،آنگاه که میگوییم کسی بیست و پنج سال دارد از چه سخن میگوییم؟از انسانی که صرفا ۲۵ سال از زادروزش گذشت یا شخصی که به راستی بیست و پنج سال زندگی را فهمیده و شاد و تندرست از موهبات و امکانات گیتی بهره برده است،اگر به زندگی سیامک مقیمی نگاهی بیندازیم،در می یابیم که او به جز زجر،بحرانهای پیاپی،حوادث و فجایع یکی پس از دیگری هیچ از زندگی نفهمیده است.
خردسال بود که پدرش را از دست داد و مجبور شد به کارهای سخت با در آمد اندک مشغول شود تا هزینه های زندگی مادر و برادر خویش را تامین کند.
تمام آنچه از نوجوانی و جوانی به یاد می آورد،چند شیفت کار کمرشکن و همیشه مقروض و گرفتار بودن است تا اینکه به بیست و چهار سالگی رسید و آبان ۹۸ به مثابه جرقه ای برای انفجار بغض چندین ساله اش دلیل شرکت او در اعتراضات شد و فریاد کشید.
زیرا از بی عدالتی به ستوه آمد؛زیرا سوختن سرزمینش را تاب نیاورد،دیگر نخواست ببیند تهمینه ها را که تن از بهر تامین می فروشند و رستم که زیر هشت هروئین می فروشد.
اما سرکوبگران پاسخ دادخواهی اش را با زنجیر و قفس دادند و او نیز همچون صدها آزادی خواه دیگر در زندان محبوس شد.
آنچه اکثریت از زندان میدانند یک چهار دیواری است،که انسان را محدود و از زیستن در جامعه و کنار خویشانش بودن،محروم میکند ولی تمام قدرت تخریبگر زندان در ذات “محبس”بودنش نیست،بلکه تحمل حبس در شکنجه گاه-تخریبگاهی چون زندان تهران بزرگ به معنای در عمق فساد و فجایع غرق شدن است.
در جایی که نام آن را مجتمع ندامتگاهی گذاشته اند،انواع و اقسام مواد مخدر و قرصهای روانگردان به آسانی در دسترس است و فروخته میشود اما دسترسی به یک روزنامه و هر محصول فرهنگیِ دیگری ملزوم گذر از موانعی همچون هفت خوان رستم است،تبعیض بین زندانیان نیز عذاب آور است،سیامکها از نزدیک میبینند،آن معدود اختلاسگران که از بین هزاران فاسد فاسد اقتصادی چند روزی در زندان هستند،چه امکانات و امتیازهای فراوان و برجسته ای دارند و چگونه زندان برای آنها که اموال مردم را غارت کردند،راحتتر از هتل است،اما برای آزادی خواهان دشوارتر از هر شکنجه گاهی است.
میبینند کسانی که با سوء استفاده از نابسامانی اقتصادی به ثروتهای کلان رسیده اند چگونه مامور قانون را نیز می خرند و برای خود امتیاز و امکانات ویژه ای میگیرند،کسانی که میلیون ها دلار از اموال مردم را به یغما برده اند،به مرخصی طولانی می روند،اما امثال سیامک که به این فساد و بیدادگران اعتراض کردند،نه تنها از امتیازاتی چون مرخصی بلکه از حقوق بدیهی خود نیز محرومند،در این زندانها به راحتی می توان دید که عامل اصلی فروش مواد مخدر به زندانیان همان نهادی است که سیامکها را به زنجیر کشیده است،همان عوامل سپاه که ادعا میکنند سربازان امام زمان در راستای حفظ امنیت هستند،در واقع عامل و دلیل فساد و نا امنی بوده اند.
در چنین محیط آلوده و خطرناکی صدها جوان همچون سیامک محکومیتهای نا عادلانه را تحمل می کنند و تاکنون نیز تعاد قابل توجهی از آنها را آلوده کرده اند.اینگونه زندان برای حاکمیت دو فایده دارد:
نخست،سرکوب آزادی خواهان و بی خطر کردن معترضان به وسیله معتاد کردن آنها و دوم کسب در آمد از راه فروش مواد مخدر به آنها.
البته در نگاهی وسیعتر به کارکرد زندان از لنز جمهوری اسلامی مس توان در یافت که نهادهای سرکوبگر همچون وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران از طرفی می خواهند از زندان به عنوان ابزار رعب و وحشت در دلِ مردمِ به جان آمده استفاده کنند تا کسی جرات اعتراض نداشته باشد و از سوی دیگر نمی خواهد رسانه ها و مردم آنها را بابت این سرکوبها تحت فشار قرار دهند و این رویکرد و دوگانگی را از نام “ندامتگاه” و هم از واکنشهای توجیه گرایانه سازمان زندانها و برخی رسانه های وابسته به حاکمیت می توان فهمید(برای مثال می توان به بیانیه سازمان زندانها و برنامه های صدا و سیمای حاکمیت در پاسخ به کشته شدن بهنام محجوبی اشاره کرد؛و اما نتیجه گیری درست از این دوگانگی این است که بدنه پراگماتیک حاکمیت از فشارهای مردم و رسانه ها و فعالان حقوق بشر در مورد “زندانیان سیاسی”هراس دارد و به راستی که حمایت سراسری و پیوسته از زندانیان،تاثیر بسزایی در سرنوشت آنان و البته در هموار کردن راه دشوار آزادی دارد؛چرا که هر چخه فضای سیاسی گشوده شود و هر چه هزینه کنشهای آزادی خواهانه پایینتر آید،مشارکت بیشتر میشود و بر قدرت نهاد مدنی(مردم) افزوده می شود و اینگونه سرکوب و ستمگری برای دیکتاتور نیز پر هزینه تر و دشوار می شود.
پس بر ماست که سیامک و تمام زندانیان سیاسی را بیش از پیش حمایت کنیم.تاکنون حمایت درستی از آنها نشده است،هم خود زندانیان و هم خانواده آنها به ویژه که امثال سیامک که نان آور خانواده بوده اند را باید پشتیبانی کنیم و از شکل همیشگی حمایتها که معمولا پس از مرگ زندانی یا هنگام اعتصاب غذای طولانی و به صورت موقت است به کنشهایی پیوسته،گسترده و قوی تر روی آوریم، که این ساختار شکنی و تغییر رویکرد نه تنها ناجی سیامک که ناجی اجتماع ماست.
سهیل عربی
آرش صادقی
چهارشنبه ۱۳ اسفند ۹۹
زندان رجایی شهر کرج

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

شش − سه =