نوشته ای از هژیر ژاله در نهمین سالگرد شلر فرهادی

هژیر ژاله پسر عموى  زنده یاد صانع ژاله

دانشجوی رشتهٔ هنرهای نمایشی دانشگاه هنر تهران و از کردهای سنی‌مذهب که در جریان اعتراضات جنبش مردمی در ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ بر اثر برخورد گلوله کشته شد، در نهمین سالگرد جاوید نام شلر فرهادی برای او می نویسد.

 شلر فرهادی به زبان کردی (لاله ی واژگون) دانشجوی ۲۵ ساله ی علوم سیاسی دانشگاه رازی کرمانشاه بود که به روایت خانواده اش پس از سفر آیت الله سید علی خامنه ای به کرمانشاه، به علت امضای یک تومار انتقادی به ولی فقیه رژیم بازداشت می شود و پس از ماه ها بازداشت و بی خبری سر انجام او را آزاد کرده و پس از گذشت چندین ماه مجددا طی تماس تلفنی از پدر از او خواستند تا دخترش را به زندان بازگرداند. شلر فرهادی پس از شنیدن خبر با اسلحه شکاری پدر بزرگش به زندگی خود پایان داد.

هژیر ژاله در نهمین سالگرد او نوشته است:

سرما و سوز و خون‌های ریخته شده در دی ماه برای من از دی ماه ۱۳۹۶ آغاز نشد. سال‌ها قبل از از دی ماه بود که این ماه برای من بوی خون گرفت.

چه غریبانه ماه‌ها برای ما سراسر خون می‌شوند. از خرداد خونین بگیر بیا رد خون‌ها را تا برسی به پانزده دی ماه.

روز که شلر فرهادی جانش را داد تا من و ما بفهمیم که میزان شقاوت این حکام چقدر است.

سال‌هاست خانواده شلر را می‌شناسم. خانواده‌ای نجیب و با اصالت که تمام زندگیشان تحت شعاع ۱۵ دی ماه قرار گرفت.

برای من سال‌هاست که افتخار است شناختن این خانواده و درک کردن رنج بزرگی که هدیه جنایتکاران بود برای آن‌ها.

اما می‌خواهم امشب و در سالگرد شلر عزیز درباره دو عزیز از این خانواده حرفی بزنم.

مادر شلر که بدون شک قوی‌ترین انسان‌ها نیز نمی‌توانند یک دقیقه در چشمانش بنگرند. چرا که عمق نگاهش آنقدر گیراست که تنها با دیدن چشمانش غم جهان را می‌توان بر دوش حس کرد. وقتی بر سنگ مزار دخترش شروع به لالایی می‌کند برای شلرش نمی‌دانم چرا از شدت آن رنج آسمان و زمین نمی‌لرزند.

کاک آرش برادر شلر که چندین سال است که افتخار دوستی با او را دارم، کوهی از رنج است که هنوز ایستاده گریه می‌کند. هنوز در نهایت سکوت‌هایش هزاران فریاد را می‌شنوم. توانایی آرش در تحلیل‌ها و آگاهی کاملش بر روزگار و اتفاقات برایم ستودنیست. آرش باعث می‌شود که همواره بیاندیشم که آرش با این ذهن زیبا چقدر انسان عمیقیست و ناخودآگاه یاد شلر بیافتم که قطعا این سیستم فاسد نمی‌توانست کسی همچون او را که دانش آموخته ی علوم سیاسی بود را تحمل کند.

در روزهای سالگرد در بین خانواده‌های داغدیده رسم است که به همدیگر زنگ می‌زنند و دلداری و همراهی می‌کنند با خانواده جان‌باخته. چرا که ما نه بنر تبلیغاتی می‌توانیم بزنیم و نه بیلبوردهای آنچنانی به ما می‌دهند و نه صدا و سیما تمام برنامه‌هایش را به خانواده‌هایی همچون خانواده شلر اختصاص می‌دهد. 

اما من در مورد بسیاری از این گل‌هایی که خونشان بر خاک این سرزمین ریخته عاجزم حتی از این تماس. به خود می‌گویم آخر هژیرِ اَبله تو چه می‌توانی بگویی که از غم این خانواده کم کند. تو مادر شلر را چگونه می‌خواهی دلداری بدهی. یا کاک آرش با آن همه درک صحیح از روزگار، تو چه می‌خواهی به آرش بگویی که او خود نمی‌داند؟! مگر نه اینکه رنج را معنا کرده و با رنج زیسته.

امیدوارم روزی برسد که بر سر در دانشگاه رازی نام شلر فرهادی را ببینیم و در دانشکده‌ی شلر تندیس لاله واژگون را به یاد شلر نصب کنند، چرا که شلر در زبان کردی یعنی لاله‌ی واژگون …

«هژیر ژاله_دی ماه ۱۴۰۰»

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

سه + 19 =