گام به گام با گفتمان سیاسی روز ایران از رادیو فرهنگ این هفته بخش دوم انفعال سیاسی در جامعه ایران،سیاست زدگی،سیاست زدایی . تهیه و اجرا سارا فرزاد

دوستان عزیز شنونده صمیمانه ترین درودها نثار قلب پر مهرتان امروز در ادامه مبحث انفعال سیاسی ،سیاست زدگی ،سیاست زدایی در جامعه ایران پی می گیریم ادامه این موضوع مهم را، همین طور که در برنامه پیشین یاد اور شدیم جامع ی منفعل سیاسی به جامعه ای اطلاق می گردد که دچار دوفعل وانفعال از نوع سیاست زدایی ویا سیاست زدگی شده باشد که به تفصیل در هفته گذشته به ان پرداختیم این که جامعه ایران درگیر کدام فرایند هست سیاست زدگی یا سیاست زدایی مبحثی است که امروز ودر این برنامه به ان خواهیم پرداخت با من سارا باشید در این برنامه

در این جا قبل از هر موضوعی این سوال مطرح است که به طور کلی جامعه و نهاد سیاسی از کدام یک استقبال بیشتری می کند؟ «سیاست زدایی»یا «سیاست زدگی»؟ در ابتدا باید گفت این دو فرآیند ضد هم نیست ،رادیکالیسم اجتماعی اغلب در چارچوب سیاست زدگی جامعه تعریف می شود و انفعال اجتماعی در قالب سیاست زدایی. اما در هر دو موقعیت ما با وضعیت های خطرناکی روبه رو هستیم که به شدت تخریب جامعه را محتمل می کنند. اینکه قدرت های سیاسی کدام را ترجیح می دهند، شکی نیست که دومی یعنی سیاست زدایی، یعنی نوعی انفعال اجتماعی و سیاسی را، اما اینکه قدرت سیاسی تصور کند چون جامعه حرکت و اندیشه سیاسی از خود بروز نمی دهد، «غیرسیاسی» شده، بزرگ ترین اشتباه است. بدون تردید می توانم بگویم که این اشتباه بزرگ توتالیتاریسم های قرن بیستمی بود، زیرا تصور می کردند که انفعال سیاسی و حتی دنباله روی سیاسی (کنفرمیسم) نوعی حرکت اجتماعی است که نظام اجتماعی را تقویت می کند در حالی که درست برعکس است. جامعه ای که فرصت اعتراض و بروز
نارضایتی های خود را به صورت روزمره علیه قدرت حاکم داشته باشد، به کمترین حد آن قدرت را تهدید می کند
با نگاهی به فرآیندهایی چون تظاهرات سیاسی در می یابیم که: در کشورهای توسعه یافته تظاهرات سیاسی، حتی زمانی که به خشونت های شدید می کشد، مثل تظاهرات سیاسی که دو سال پیش در اروپا شاهدش بودیم یا تظاهرات اعتراضی وال استریت، عمر بسیار کوتاهی دارند و بعد از مدتی کمابیش کوتاه، همه تظاهرات کنندگان به خانه خود بازمی گردند و دوباره زندگی روزمره را از سر می گیرند. اما احتمال اینکه یک تظاهرات سیاسی ولو کوچک به انقلاب های بزرگ منجر شود، در جهان سوم بسیار زیاد است: نگاه کنیم به شورش های موسوم به «بهار عرب» در سال های اخیر که بسیاری از دیکتاتوری های چند ١٠ ساله را از میان بردند. دلیل آن است که سیاست آمرانه و واداشتن جامعه به «غیرسیاسی شدن» یا «سیاسی شدن به صورت دنباله روانه از قدرت»، ایجاد انرژی های منفی بسیار خطرناک می کنند که خطر آن، بیش و پیش از هر چیز متوجه حاکمان است و سپس متوجه خود جامعه. سناریویی که در اغلب نقاط جهان و در طول صد سال گذشته شاهدش بوده ایم آن است که انرژی منفی پس از انفجار، ابتدا منشا قدرت آمرانه (نیروی فشار تقلیل دهنده فنر) را نابود می کند سپس به سوی نوعی تخریب خویش و از هم پاشیدگی خطرناک می رود.در تمام این موارد در منطقه خاورمیانه در سال های اخیر مصداق داریم و کافی است به .اطراف خود نگاه کنیم
نکته دیگر اینکه ایا ترکیبی از هر دو پدیده یعنی سیاست زدگی وسیاست زدایی ممکن است جامعه اتفاق بیفتد؟ باید گفت ١٠٠ درصد. زیرا جامعه یک پهنه یکدست و یکپارچه نیست که به صورت یک تکه شئی ثابت و سخت، وجود داشته و عمل کند. جامعه مثل موجودی زنده است که دایما درون خود در حرکت است. جوامعی که به نظر منجمدترین و ساکن ترین موقعیت ها را نشان می دهد، درون خود دارای شور و جنبش هایی هستند غیرقابل تصور. اینکه جامعه ای خاموش، لزوما خبر از اطاعتی درونی شده و غیرقابل تغییر بدهد، تصوری است که صرفا در ذهن برخی کنشگران قابل تصور است: کنشگرانی که نه تاریخ را می شناسند و نه سازوکارهای اجتماعی را، و همین امر خطرناک است. زیرا این توهم، حاکمیت ها را به سوی فروپاشی های .خشونت آمیز با پیامدهای سخت می برد بنابراین یک جامعه در یک لحظه و حتی در یک نقطه از خود می تواند هم در اوج رادیکالیسم باشد و هم در اوج جمود و انفعال و به سادگی از یکی به دیگری گذر کند. تجربه سیاسی خاورمیانه در سال های اخیر بارها و بارها این را نشان داده است و اینکه سیستم های سیاسی نمی توانند این امر را درک کنند و دایما می خواهند جوامع را در یکی از این دو حالت طبقه بندی کرده و بر اساس این طبقه بندی سیاست های خود را اجرا کنند، به نوعی پاسخی ساده و بیشتر از آن ساده لوحانه است که آنها برای دلگرمی خود، مطرح می کنند. اما اگر با عقل سلیم به اطراف خود نگاه کنند، متوجه وضعیت خطرناکی که خود را درونش قرار داده اند، می شوند. هنر سیاسی در معنایی که ماکیاول بهتر از هر کسی توصیفش کرده، در آن است که سیاستمداران همیشه نشان دهند کنترل همه چیز را در دست دارند در حالی که کنترل هیچ چیز جز – به قول ماکیاول – «ترس» را در دست ندارند و این در دست داشتن خود بزرگ ترین خطر است که تنها با تن دادن به .توهم، می توان به آن فکر نکرد، اما این فکر نکردن مانع از هیچ چیز نمی شود، در زمانی که اوضاع تیره و تار جامعه ی ایران لزوم دگرگونی بنیادی سیاسی در کشور را هر دم آشکار تر می سازد، انفعالی سنگین بر آن حاکم شده و مانع از آغاز جنبش گسترده ای گردیده است که همگان در انتظار آن هستند. چرا در جامعه ای که در یک و نیم قرن اخیر چندین انقلاب و جنبش بزرگ سیاسی را از سر گذرانده، این بار که تمام عوامل عینی ضروری سازنده ی یک جنبش بزرگ دیگر، حتی پر رنگ تر از بار های پیش، فراهم است، شاهد چنین رخوتی هستیم؟ روشن است که تنها با شناخت علت واقعی این انفعال شگفت انگیز است که می توان از آن رهایی یافت. تا کنون عواملی چون قدرت سرکوب رژیم و ارعاب مردم، وجود توده ی مذهبی پشتیبان رژیم، انحطاط اخلاقی و فرهنگی جامعه و موانع بین المللی به عنوان علل بن بست سیاسی جامعه و انفعال نیرو های سیاسی عنوان شده اند. هرچند هریک از این عوامل می تواند مانعی بر سر راه آغاز و پیشرفت یک خیزش سیاسی باشد، تجربیات تاریخی نشان داده اند که هیچیک از آنها، حتی در صورت وجود، نمی تواند جلوی سیل نیرومند انقلاب را بگیرد در برنامه اینده به وضعیت ایران در انفعال سیاسی سیاست زدگی وسیاست زدایی تردیدها وبی اعتمادی ها خواهیم پرداخت  ، تا گفتار وشنیداری دیگر در پناه انرژی های مثبت کائنات باشید

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

پانزده − نه =