٢٢ مهر برایر با ١۴ اکتبر سالروز در گذشت ابوعلی حسن پسر علی پسر اسحاق طوسی شناخته شده به خواجه نظام‌الملک طوسی میباشد

خواجه ‌نظام‌‌الملک توسی در سال ۴٠٨ هجری در شهر طوس خراسان دیده به جهان گشود. شغل پدرش علی ابن اسحاق، دهقانی بوده و از یاران محمود سبک تکین به شمار می‌آمد. خواجه‌ نظام‌الملک نیز در کودکی به همراه پدر به دهقانی پرداخت و در همان زمان، نزد وی قرآن را ختم کرد و پس از آن پدرش وی را به کسب علم و دانش و آموختن لغت و نحو واداشت.

وی دارای همتی بالا بود و به ایران عشق می‌ورزید و همواره به دنبال راهی برای رشد میهن و ساختن مدارسی بود که علم را دوباره برای هم وطن‌هایش رونق بخشد. خواجه در سنین نوجوانی به خدمت ابو‌علی ابن شاذان، وزیر آلب ارسلان در آمد و به عنوان کاتب نزد وی خدمت می‌کرد. ابن شاذان به هنگام وفاتش وی را وصیت کرد که به خدمت سلطان آلب ارسلان در‌آید و او نیز چنین کرد.

آلب ارسلان خواجه را به عنوان وزیر خویش برگزید و او را پدری دلسوز و مهربان می‌پنداشت و هیچ امری را بدون مشورت وی انجام نمی‌داد و خلاف امر وی را نمی‌پسندید؛ پس از اینکه آلب ارسلان لحظات آخر عمرش را سپری می‌‌کرد، فرزندش ملکشاه وصیت کرد که در اداره‌ی امور حکومتی از رأی خواجه، سرپیچی نکند و او را پدری دلسوز و مهربان بداند و ملکشاه نیز پذیرفت و او را در سمت وزارت باقی نگاه داشت. خواجه‌‌‌‌‌‌‌نظام الملک در عهد وزارت خود خدمات فرهنگی بسیار عظیمی را انجام داد که بدون تردید می‌توان گفت که در طول تاریخ سابقه نداشته است. او به ایجاد و تأسیس مدارس پرداخت که در تاریخ به نام وی و به مدارس نظامیه مشهورند.

همان مدارس هستند که سرمشق دانشگاه‌ها شدند و مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: نظامیه‌های بغداد، موصل، نیشابور، بلخ، هرات، مرو، آمل، گرگان، بصره، شیراز و اصفهان. نهضتی که نظام‌الملک با ساختن نظامیه‌های متعدد به وجود آورد، به زودی و با سرعت شگفت‌آوری از طرف تمامی نقاط ایران و بسیاری دیگر از بلاد کشورهای اسلامی دنبال شد، به طوری که در قرن‌های پنجم و ششم هجری هیچ شهری نبود که در آن مدارس متعدد وجود نداشته باشد. در این مدارس درس‌هایی چون علوم ادبی، ریاضیات، طب و حکمت، فقه، حدیث، تفسیر تدریس می‌شد و همچنین کلیه‌ی مدارس دارای کتابخانه‌هایی معتبر بودند. خواجه دستور داد برای هر کتابخانه، کاتبان، ۵ شاهنامه از حکیم طوس فردوسی جاودانه سخن را رونویسی و نگهداری کنند. بزرگ اندیشمند برجسته می‌گوید: “خواجه‌نظام الملک توسی، سه هدیه‌ی جاودانه برای ایرانیان به یادگار گذاشت.

نخست دستور داد سال‌شمار خورشیدی فراهم شود تا سال‌شمار قمری کنار گذاشته شود. دوم آنکه دستور داد هزاران بار کتاب شاهنامه‌ی فردوسی خردمند بازنویسی شود تا زبان ایرانیان نجات یابد و سوم برافراشتن دانشگاه‌های نظامیه بود که ریشه و پایه‌ی دانشگاه‌های امروزی است” . در مدارس نظامیه، هر دانشجویی اتاقی خاص خود داشت و مقرری ماهیانه می‌گرفتند و خوراک و خوابگاه نیز بر عهده‌ی دانشگاه بود. خواجه‌ نظام‌الملک، نظامیه‌ی نیشابور را برای ابو‌المعالی جوینی ساخت. کهجوینی به مدت ٢٠ سال در آنجا به تدریس اشتغال داشت و شاگردانی همچون غزالی را تربیت نمود و از بزرگ‌ترین دانشگاه‌هایی که خواجه تأسیس کرد، نظامیه‌ی بغداد بود که در آن زمان بیش از ۶٠٠٠ دانشجو داشت و در طول تاریخ، اساتید برجسته‌ای همچون محمد غزالی، سعدی شیرازی، ابواسحاق شیرازی و غیره در آن به امر تدریس اشتغال داشتند.

علاوه بر ساختن دانشگاه، خواجه خدمات فراوان دیگری همچون آب انبار، گرمابه، بازار، بیمارستان‌ها را به جهانیان عرضه کرد و قرن پنجم را مبدل به شکوفاترین قرون فرهنگی اسلام ساخت. مجلس خواجه نظام‌الملک مملو از علماء و دانشمندان و فقها بود تا جایی که بسیاری بر او خرده می‌گرفتند که همنشینی با علما، ایشان را از مسائل سیاسی باز داشته است، اما خواجه می‌فرمود: «آن‌ها زیبایی دنیا و آخرت می‌باشند و اگر آن‌ها را بر سرم قرار دهم، باز هم آن‌ها بزرگ‌تر از آن هستند.» وی انسانی بسیار متواضع و فروتن بود. خواجه نظام‌الملک دارای ویژگی‌های خوب زیادی بود. هر گاه صدای اذان را می‌شنید، از هر کاری دست برمی‌داشت و بر نماز اول وقت مواظبت می‌کرد و همواره روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می‌گرفت و بسیار صدقه می‌بخشید و انسانی بردبار، شکیبا و باوقار بود. امام ذهبی در سیر اعلام‌النبلاء می‌گوید: «خواجه نظام‌الملک از کسانی بود که خیر و تقوای فراوانی در آن‌ها دیده می‌شد و گرایش خاص به انسان‌های صالح داشت و از پند و اندرزهای‌شان متأثر می‌گشت و اگر کسی عیوب وی را برایش بازگو می‌کرد، از آن شخص قدردانی می‌نمود و وی را گرامی می‌داشت و گریه می‌کرد و اشک از چشمانش سرازیر می‌شد و هیچ‌گاه بدون وضو در مجلس نمی‌نشست و گاهی نبود که وضو بگیرد، مگر اینکه با آن وضو، نماز سنت می‌خواند و هر گاه مؤذن از اذان گفتن غافل می‌گشت، او را یادآور می‌شد.

حس میهن‌پرستی و جایگاه خواجه نظام در نزد سلطان ملکشاه و مردم برای بعضی‌ها ناخوشایند بود و کسانی نبودند جز باطنیان که معتقد بودند، مفاهیم دینی علاوه بر معانی ظاهری دارای معانی باطنی می‌باشد و هر کس که به معانی باطنی معتقد نباشد، در غل و زنجیر شرع اسیر می‌شود. باطنیان که از مبارزه با خواجه ناتوان شده بودند، تصمیم گرفتند از طریق دیگری وی را از راه بردارند. روز پنجشنبه موافق با دهم رمضان سال ۴۸۵ هجری قمری خواجه به نزدیکی نهاوند رسیدند. در آنجا سلطان و خواجه و همراهان جهت افطار اطراق کردند و نیازمندان برای رفع نیازهای‌شان به خدمت وی آمدند. زمانی که خواجه از افطار فارغ شد، شخص باطنی در لباس صوفی خود را به خواجه نزدیک کرد و خود را محتاج و نیازمند معرفی کرد.

خواجه نظام‌الملک هم از روی مردم دوستی و دلسوزی‌اش باب سخن با وی را گشود که ناگهان دستان پلیدی از آستین باطنیان سر بر‌آورد و با خنجری قلب شیر مرد تاریخ ایران را درید؛ اما پس از فرار، پای قاتل به طناب خیمه‌ای گیر کرد و به زمین افتاد و او را دستگیر کردند. اما خواجه فرمود: قاتل مرا رها کنید زیرا من او را بخشیدم. ملکشاه پادشاه ایران پس از شنیدن خبر بر بالین خواجه حاضر گشت … اما خواجه در آخرین لحظات عمر بود و خیلی زود روح از تنش پر کشید. هنگامی که خبر وفات خواجه منتشر شد، حزن و اندوه سراسر ایران را فرا گرفت و غم و عزاداری مردم، ماه‌ها به طول انجامید
در واپسین سالهای پادشاهی ملکشاه میان او و خواجه اختلافاتی پیشامد که سرانجام به کنار گذاشتن او از وزیری وسپس ترور مشکوک خواجه‌نظام‌الملک انجامید. وی در ۱۲ رمضان ۴۸۵ ه ق هنگامی که با اردوی شاهی از اصفهان به بغداد می‌رفت در بروجرد در نزدیکی نهاوند به دست کسی که رخت صوفیان را پوشیده بود با ضرب کارد بر سینه و رگش زخمی شد و یک روز پس از آن درگذشت. کشتن او را در آن زمان به اسماعیلیان پیوند دادند. سی و پنج روز بعد در ۱۵ شوال پس از مرگ او ملکشاه نیز درگذشت و برپایه برخی حدسهای تاریخنویسان به دست هواخواهان خواجه بدو زهر خورانده شده بود.
داستانی که بسیار درباره خواجه نظام‌الملک و دو چهره نامدار دیگر همدوره وی یعنی خیام و حسن صباح گفته می‌شود ریشه در کتاب جامع‌التواریخ دارد. برپایه این داستان این سه در نیشابور در یک مکتب (دبستان) درس می‌خواندند و آموزگارشان هم امام موفق نامی بوده‌است. این سه کودک با هم پیمان می‌بندند که هر کس به نان و نوایی رسید هوای دیگران را نیز داشته باشد. تا اینکه نظام‌الملک به وزیری رسید، به عمر خیام جیره‌ای دائمی از خزانه نیشابور تعیین کرد و حسن صباح را نیز با خود در امر اداره کشور شریک گردانید! البته این داستان با توجه به تفاوت سنی این سه بیشتر به افسانه می‌ماند.

منبع ویکى پدیا

 

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

یک × 5 =