بوی خون دارد نفس های شما
فتنه ها میجوشد از نای شما
خاک اباد وطن ویرانه کرد
از همان اول قدم های شما
حسرت دیروز در امروزتان
بدتر از امروز فردای شما
زوزه هاتان حامل پیغام مرگ
طالع نحس است اوای شما
نان به خون این خلایق میزنید
رد خون بر روی لب های شما
ظاهرا زاهد ولی نا پارسا
نیست جز تزویر معنای شما
کاسبیتان با عزای مردم است
رنگ ماتم هست کالای شما
خسته ایم از وعده پوچ بهشت
ما نمیخواهیم رویای شما
زندگیمان را جهنم کرده اید
درد می روید ز دنیای شما
شاخه های پیچک هرز فساد
در تمام زیر و بالای شما
تار موی دختران میهنم
مایه تحریک نر های شما
روح بیمار شما غرق هوس
هرزگی در ان نظر های شما
خون این مردم به خشم اید به جوش
از وقاحت در سخن های شما
ثروت این سرزمین بازیچه ی
عشق و حال کره خر های شما
زندگی مانند شاهان قجر
در محیط پشت درهای شما
خون مردم جای نان اورده اند
بر سر سفره پدرهای شما
تشنه خونید و لبریز جنون
ریشه اش در کودکی های شما
جز جنون و شهوت ویرانگی
نیست چیزی توی سرهای شما
در همه عالم ندیده هیچکس
ظالمی هم سنگ و هم پای شما
بعد ها ایندگان حیران شوند
از وجود چون معمای شما
با شما میهن شده ماتم سرا
پای هر درد ایست امضای شما
نیست موجودی چنین اهریمنی
در همه تاریخ همتای شما
توله عفریته زشت شبید
جز سیاهی نیست مبنای شما
نزدتان ابلیس شاگردی کند
تا بیاموزد دغل های شما
سالها در راه تولید هراس
چوبه های دار فتوای شما
جو تاریخ است و ظالم رفتنیست
بی ثمر باشد تقلای شما
پای ایران ملتش خون داده است
تا ببرد از وطن پای شما
عاقبت این ملت لبریز خشم
می دهد حق عمل های شما
فصل نو اید دوباره خاکمان
می شود اباد منهای شما