سروده اى از زندانى سیاسى سابق حسین کاظم درویش در بند ٢٠٩ امنیتى

نام سروده( رنج از نوع سری)
( بازجو) می نالید از اولین کار پستش .
خون پیدا بود تو چشای نحسش.
حالمو بر گردون به جا با ضرب مشت.
می گفت از هر قطره خونی که کشت.
فکر کردی تیغ آلوده کردم به خاک.
از خوشخیالی آشکار کرد اون خداونده پاک.
زیرو رو کشیدم از خدا اونم یافت.
من طناب دامو بافتم؟ اونم یافت.
نه اینکه فکر کنی ناچار گریز به تباهی زدم.
سیاهی دیدم روزگاره کسیرو مصداق تباهی کنم؟
کسی که علیه من شهادت دهد.
سزای تباهیش هم تباهی دهد.
به دنباله کیفر خواست پروندمن.
می دانم پایم را تا پای دار می برن.
ببند این چشمه بی ترسمو.
نترس آلوده کرد این قلبمو.
قفونی زدی به دستم دستبند.
می بری جایی که دارم زنند؟
می دانم در اون جایگاه پست..
کسیم میکنه شلاقو دست به دست.
بد من شریک یه عمر سو ظن.
بعد مرگ قبر!! مکان خوبه تن.
شب شد آرام گفت در گوشه من.
چند لحظه ای دیگر می پیچمت در کفن.
هر جا در این سیاهی قدم می‌گذاشتم .
یا که از وحشت!!! قفل شده بود سرو دستم.
رفیق رفتار بد!! پست نیست..
به جز تو بدی!! با تو همدست نیست.
نمی دانم در بسترو از کجا کرد باز.
می رفت نمی فهمیدم از کجا بر می گشت باز.
در نگاهش بود هزار حرفه نقشه دار..
دله منم آگاه بود با این سازو کار..
نشنید گوشه من از این حرفها..
می دانی این نیست ملاک کار ما..
اینه مزدوری!! نفس کثیفه زورگویی..
می ریزه زهر تو خونه هر قربانی.
آخر این کار سخت چیه؟
تو این تیرگی با( منش).. کاره کیه؟
استوار باش نکن فکر بعد……
روزیم می یاااااد که هیچ وقت نمی بینی خوبو!!!!بد….
این سروده بعد از چهارمین روزه بازجویی در ساختمان ۲۰۹ امنیتی نوشته شد.

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

سه + بیست =